گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

بهار

نم نم بارون خدا روی کانال کولر
و یه حس خوبی که بوی سبز میده
مثل بهار.
خدایا شکر،
شکر برا بارونت که خوب بلده چجور ساز عروسی بزنه و نعمت نیک بهاریش.
خدایا،همه عمر شاکر یک صبح تو بودن بازم ناشکریه.
من خوب میدونم اونجا توی دل یه مادر چه ذوق خنکی انداختی،من خوب میدونم پیرمرد لنگ با اون جورابای لنگه به لنگه ش چند بار خاکت رو بوسید.
من  سبزی آرام باغچه رو هر روز اینجا مینویسم.
و باز شکر.
شکر که کم کم میدونم چی میخوام.
شکر که بادیدن هر بچه میگم شکر.
خدایا،برا بوی بابونه ی اینروزا ممنون.
برا سلامتی ای که فقط گاهی یادمون می افته،اونم شاید.
برا همه نفسهایی که بی نام تو میکشم و هنوز فکر میکنم زنده م.
برا امیر یا هر کس دیگه ای که هست.
برا برکت پاک سفره.
برا اسم نیک زندگی.
برا همه . . .
شکر.