گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

خدایا برای آرامشی که هر روز توی زندگیم جاری می‌کنی شُکر.

برای صبوری های لذیذی که همه جای زندگی دارند خودشون رو نشون میدن شُکر .

خدایا برای فرشته‌ی عشق شُکر .

خدایا چه بزرگی و اطمینانی دل آدمی را حاصل ، وقتی که تنها تویی و تویی و تویی .

با بودن تو ، با سپردن به تو ، تمام نداشته‌هایم هست می‌شوند و لذیذ . خدایا با تو ، دلم چون برکه‌ای پُر از حیات، جاریست از عشق .

خدایا ری‌رای تنهایی های خودم را شُکر تَر. بودنش ، درکش و عاشقانه زیستنش را شُکر .

خدایا ابدیت را از تو خواهانم.

سعادتِ یقین را .

اینکه تمام ری‌را تو باشی و تمام تو عشق شود . اینکه تمام جهان پُر باشد از زندگی .

خدایا دلم را گفته‌ام که هر آن، شاکر تمام نازی باشد که ارزانی‌ام داری .

بزرگی و پناهِ و امنیتت را سپاس .

صبوری

خدایا میان غبارهای ناامیدیِ زندگی ، بارانِ نشاطم آرزوست .

کمی صبر و اندکی از خودت تمام دلم را کافی‌ست.

تابستانه

اینروزا هوای گرم تابستان با باران و شرجی کمی کودکی هام رو یادم میاره. دیروز عصر زیر باران خیس شدم. موهام مخصوصا . اما دلتنگ پدر نشدم.

پدر دیروز رفته بود خونه ی میترا. کلی گریه کرده بود. برای اولین بار . میترا خیلی تعجب کرده بود.