گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

فقر نوستالوژیک


یادش نخیر. فقط فقر داشت و زجر داشت و کار.

اما دلخوشی‌های بزرگی بود برامون.

آویزون


آویزون که باشی همین می‌شود.
آویزون که باشی یکدفعه‌ای میری اون بالاها و خوب که هوا بَرَت میداره تالاپی پهن می‌شوی کف روزگار و آخرش می‌شوی درس‌عبرت.
امروز جایی بودم که هی با خودم کلنجار می‌رفتم که من چند؟
امروز جایی بودم که به چشم‌هام دیدم که همه‌ی ماها مثل هم هستیم... فقط قیمتمون فرق میکنه.
.
.
راسی خودت چند؟

درخت ماندگاری ها


سال‌هاست که هم‌نشین تنهایی‌های سنگ‌های زیر پایش شده‌ است.

امید دل چوپان‌های تنها‌تر از خودش.

درخت انجیر وحشی بچه‌گی‌‌های من.

هنوز هم زیبا بود. فقط کمی پیرتر. مثل پدر. مثل زندگی.

خاطره ی آب


اون اوایل ما کنتور آب نداشتیم.

همیشه آب جیره‌بندی بود. توی ۲۴ ساعت فقط ۴ ساعتش رو آب داشتیم. اونم از ساعت ۲ شب به بعد.

گفتم که اون اوایل کنتور نداشتیم. آخر ماه‌ها یه بنده‌خدایی میومد و از هر خونه بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ تومن میگرفت. برا اینم که عادلانه باشه هی میومد توی حیاط‌ها و درخت‌های باغچه رو می‌شمُرد.

اون زمان‌ها ما همیشه هفته بارون داشتیم. هوا که ابری میشد تا یه هفته فقط بارون می‌بارید. اونقدرها بارون می‌بارید که توی زمستون و پاییز دلت لک میزد برا یه روز صاف آفتابی. اما بازم ما آب نداشتیم. روزا بیشتر از تلمبه‌های پر آب زمین‌های کشاورزی آب آشامیدن می‌اوردیم و ظرف‌ها رو هم مادر می‌برد سمت جوی آبی که از وسط روستا میگذشت.

با تموم این خوش بارونی ها باز هم آب لوله‌کشی روستا جیره‌بندی بود.

به هر جا هم اعتراض میبردیم کسی رسیدگی نمیکرد. ما کنار گوش شیراز بودیم و همیشه بی‌آب.

و حالا دیگه نه اون بارون ها رو داریم،نه کشاورزی و نه بی کنتوری رو. و الانم آب جیره‌بندیه اما ما عادت داریم. ۳۰ ساله که آبمون جیره‌بندیه. دیگه اذیت نمیشی و کمی خوشحالی که الان شیرازم جیره‌بندیه.

تا شاید بدونن خیلی‌هایی که حقشون رو هر روز می‌خورن،با چه فلاکتی زندگی رو گَز می‌کنن.


تصویر‌نوشت:

عکس مربوط به مینی‌دریاچه‌ای هست که شنا رو اونجا یاد گرفتم. الان فقط خاطراتش مونده و تَرَک‌های خشکش.

یک زریر


پرسیده بودی یک زریر کجاست؟
میان همان چکمه‌های تَرَک برداشته‌ی بچه‌گی‌هایش.
میان دست‌های کوچک یخ زده‌اش.
میان نگاه‌های ملتمسانه‌ی پدر برای دوقرون و چند شاهی.
میان داد زدن‌های اسنپ برای کرایه‌ای که بیشتر گدایی است.
میان درد‌های اینروزهای زندگی.
میان تخم مرغ های دانه‌ای هفتصد تومان جناب روحانی.
میان زورگویی های زمانه. از کار و وجدان و غرولندهای یک مشت بی سواد خسته.
میان شهریه‌های مهد کودک‌ها.
میان آموزش و آب و برق رایگان!!
میان بودن و نبودن.
میان دو‌راهی انتخابش.
.
.
و فعلا زنده است.