زارا اینروزهایش سخت نفس گیر است و من بیشتر از او دلگیرم.دلم به حال صبوری اش می سوزد.دلم به حال نداشته ی خودم،به خواب های همیشه نگرانم،به گوش های همیشه پرم می سوزد.دلم کمی آرامش هوس دارد.اندکی بی خیالی هم چاشنی اش می کردم و آی نفس می کشیدم..خوابم می آید.شب خوش.