یه مدت پیش شبکه پنج فیلم جالب "
کشتی شکسته روی ماه" رو گذاشت.
به نظرم خیلی جالب اومد.
شخیصت زن این فیلم کسی بود که از اجتماع فراری بود.دنیاش به یه چهاردیواری محدود بود و یه اینترنت و اتاق چت.
و روبروش کسی که توی یه جزیره بی هیچ زندگی میکرد.
من منتقد فیلم نیستم و قصدم هم این نیست.
توی روند فیلم،آروم آروم حسرت دنیای کوچیک مرد تنهای جزیره رو میخوردم.
گاهی فکر می کردم نکنه منم محبوس یه صفحه ی آبی ام و یه آدرس به نام
Saansiz.irگاهی شک میکردم به راهی که من میرم و خیلی از دوستان.
به اینکه اینجا همدیگرو دوست داریم.به هم احترام میذاریم.یاد میدیم و یاد می گیریم.
حرف دلمون رو خیلی راحت به هم میزنیم.عاشق میشیم و ...
و بیرون از اتاقمون حتی بلد نیستیم با لبخند سلام بدیم.
شک کردم به خیلی چیزهای دیگه م.آخرین باری که با دوستام رفتم بیرون کی بود؟!!
آخرین باری که عرق کرده باشم کی بوده؟!
آخرین خنده های بلندم کی بوده؟!
خوب که نگاه می کردم،حس می کردم دنیام شده اندروید،سیمبین،asp،css،WADSL
خیلی ناامید شدم.دیدم چقدر دلم هوای بازی زمین خاکی و آب تلمبه کرده.
چقدر هوس دیرخوابی با اجاق روشن کردم.
چقدر دلم برا قصه ها و خاطره ها تنگ شده.
اواخر فیلم دیدم که چه حس خنکی داره مزرعه ی ذرت و مترسکش.
و چه لذتی داره برداشت ذرت.
چقدر دلم برای هیاهو تنگ شد و چقدر دلم به حال خودم سوخت.
شنبه 3 دی 1390 ساعت 18:56