فاطیما کوچولوی من اولین کفش هایش را پوشید.راه رفتنش با آن کفش های قرمز دخترانه واقعا دیدن دارد.هر روز صدای بابا گفتن هایش دلنشین تر می شود.
گاهی حسودی معصومیت کودکانه اش را می کنم.
ممول!لقب و عنوان جدیدی است که فاطیما خانم بدان خوانده می شود.البته اینروزها.و بیشترش به خاطر آن کلاه دم دار قرمز زمستانی اش است و صد البته جثه ریز و کوچکش.اینروزها به محض باز شدن درب لپ تاپ روی قالی وسط اتاق ممول کوچولو می آید و دقیق مثل من دراز می کشد رو به صفحه ی مانیتور و با پاهایش هی بازی می کند و از من تشویق می خواهد.پس از قدری تحمل این ژست طاقتش تاب می شود و می افتد به جان این کیبورد ننه مرده ی من.
روزهای خوبی است.خدا را شکر.
پی نوشت:
- تصویر اضافه شد :)
امروز فاطیمای من یکسال است که شده برکت سفره ی زندگی من و هی جور بودن ما چند نفر را میکشد.
قمار عجیبی است زندگی!!
اگر اعتمادت به او باشد از یک دست که بدهی از هزار دست خواهی گرفت.
پ.ن:
- خدایا شکر.