سلام ریرا
اینروزها حال دلم زیاد خوب نیست . دیروزت مبارک . روز عشق را میگویم . و وقتی سردی دستهای تو را دیدم مثل اینکه چکمه های قرمز بچهگی را باز میان همان گودآب گلآلود نزدیک خانه گم کرده باشم . همان قدر سخت بود برایم .
ری را نمیدانم این گفتن ها خوب باشند یا نه ، اما بدان بعضی دل ها ، چون همانی که سمت چپ سینهات نشسته ، سمفونی عشق است و مثنوی وفا .
ری را ! تو همانی که کناری ایستاده و قلب بر دست تمام شوق رو از چشم هایش ارزانی میدارد و من با آبی فیروزهای نظارهگر تمام خلاقیت خدا در آفرینش این همه مهربانی .
دلم خیلی وقتها میگیرد، تنگ می شود و چون کودکی بهانهی تو را دارد . اما همه اش به حرمت آن سینهی پر از شوقِ تو فقط می شود شعر . میشود یک « مراقب خودت باش » .
ریرا ! مراقب خودت باش . مراقب تمام آن کودکیهایت باش .