روز نخست آذر است . اصلا اولین روز پاییز است گویا. هوا ابری ست . طبقهی سوم آپارتمان علی دراز کشیدم و از پنجره آسمان ابری را نقاشی میبینم . شیراز عطر بهتری میدهد .
ثبت اولیه دفترچه مادر اینا روی فیشمن نشسته . دفتر بیمه گفت یه چهار روز دیگه برم . پدر حالش خوش نیست. دوست دارم برا شنوایی ش زودتر ببرمش . یه سر هم رفتم کتابخونه . روضهالصفای پسر رو عوض کردم . داره جلد ۵ رو میخونه .
اداره باز تغییر داشت . با ز انتقال .
خدایا زودتر کمک کن.
امروز به آخرین عدد تک رقمی رسیدم . خدا رو شکر . حالم دلم هر روز داره بهتر میشه . امیدم به آینده روشنتر. و همه چیز بوی خدا میده . فری کنفرانس دوست داشتنی رو دارم. روزنوشت های بلاگاسکای را نیز .