گاه‌نوشت‌های یک زریر

وقتی حس میکنی خالی هستی

امروز به خودم قول دادم.از همین الان یه کارایی رو انجام بدم.

قول دادم خوب ببینم.خوب تشکر کنم.آروم نفس بکشم و هر از گاهی هم بی دلیل بخندم.خب چه اشکالی داره اگه به دعواهای امیر و فاطیما خندید.به نقشه های شوم امیر برا فاطیما.به همین سر چهارراه واستادن هام.
و یادم باشه خدایی هم هست.