و چه پاییزی بود امسال . پر از عاشقیهای نداشته . پر از رقص برگهای همان درخت روبروی اداره .
و گاهی هم پر میشد از بغض . میشد گریه و آه . میشد رفتن های بی دلیل . میشد هِی روزگار .
اما با همهی بردن ها و رفتنها ، باز دلدادگی آموخت من را .
و چقدر زیبا بود امسال .
دو شاخه نرگس دوست داشتنی که آمیخته بودند به عطر مریم . چقدر هوایی میشه بعضاً دل آدمی .
تمام کودکی ها ، با شیطنت های زیبایش امسال مهمان دل پاییزی من بودند .
و میگویند امروز آخرین روز پاییزهای دههی نودی من هستش .
آخرین روزش برای من دیروز بود .
با خیابان های پر از مهر شیراز .
با ماشین های پشت سرم که هی اعتراض میکردند و چراغ میزدند .
و نمیدانم ایراد کار من کجا بود ؟!!
به گمانم آدم های این زمانه عاشقانه راه رفتن را فراموششان شد .
و زمستان مستانه میآید .
همهاش مبارک باشد
عالی