گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

خدایا

خدایا خود خوب میدانی که هیچگاه نخواسته ام به بهانه عشق ، شهوت را داشته باشم .

و خوبتر می دانم که آمیزش با معشوق چه لذت وصف‌ناپذیری‌ست.

خدایا لیلی دلتنگی های من این روزهایش تنهاترین زن این شهر است و میدانم در خلوت خودش مچاله شده و هی خودش را قضاوت میکند و محکوم کرده و به مجازات میکشد .

خدایا به ری‌رای بی‌کسی های من بگو که زریر تمام جانش را به اخم تو فدا می‌کند . بگو که تنت پناهگاهش است . بگو که لبانت چه شیرین می‌کند زندگی اش را .

بگو که چقدر لذت دارد آن سیاهی روی بدنت را دیدنش . بگو که تمام این هم‌آغوشی را بنویس عشق . بنویس وفا. بنویس حق . بنویس لذت. بنویس باید . بنویس خدا. اما بدان که گناهی نبود و نخواهد بود .

خدایا به ری را بگو که بنویسد .

بگو که باشد .

بگو که زریر چقدر دلش تنگ عکسی است که چهره‌ات باشد .

خدایا به تو بگو که دوستش دارم .

بگو که منتظرم .

نظرات 1 + ارسال نظر
ری رااا جمعه 20 فروردین 1400 ساعت 07:32

دوستت دارم تا ابد ماندگاااااری و پنهان درقلبمممم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.