خدایا خود خوب میدانی که هیچگاه نخواسته ام به بهانه عشق ، شهوت را داشته باشم .
و خوبتر می دانم که آمیزش با معشوق چه لذت وصفناپذیریست.
خدایا لیلی دلتنگی های من این روزهایش تنهاترین زن این شهر است و میدانم در خلوت خودش مچاله شده و هی خودش را قضاوت میکند و محکوم کرده و به مجازات میکشد .
خدایا به ریرای بیکسی های من بگو که زریر تمام جانش را به اخم تو فدا میکند . بگو که تنت پناهگاهش است . بگو که لبانت چه شیرین میکند زندگی اش را .
بگو که چقدر لذت دارد آن سیاهی روی بدنت را دیدنش . بگو که تمام این همآغوشی را بنویس عشق . بنویس وفا. بنویس حق . بنویس لذت. بنویس باید . بنویس خدا. اما بدان که گناهی نبود و نخواهد بود .
خدایا به ری را بگو که بنویسد .
بگو که باشد .
بگو که زریر چقدر دلش تنگ عکسی است که چهرهات باشد .
خدایا به تو بگو که دوستش دارم .
بگو که منتظرم .
دوستت دارم تا ابد ماندگاااااری و پنهان درقلبمممم