گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

آدمی به سکوت زنده ست

تازگی ها میبینم که با خودم آرام تر می تونم صحبت کنم. حسادتی نسبت به مابقی ندارم. عجله ای توی کارام ندارم و دوست دارم ساعت ها تنها باشم. حس میکنم این پیرتر شدن آدم رو متوجه خیلی چیرا میکنه. می فهمی که قرار نیست آخر این همه نگرانی رویداد خاصی بیفته. دلم یه خواب آروم میخاد میون یه صحرا. دلم کودکی های بی حاشه م رو میخاد. دلم خدا رو میخاد.