گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

باغچه ی امید

دیروز باغچه بودیم. یکی از دوستان بی معرفتی کرده بود و لوله های اصلی آبیاری قطره ای رو با رد شدن ماشینش به فاک داده بود. مجبور شدیم با لوله های باغ همسایه آبیاری کنیم. تا ظهر زیر آفتاب سوختیم . خدا رو شکر درخت‌ها عالی شدن بودن. چقدر سختی کشیدیم تا این شد. الان دیگه میشه باغ صداش کرد. پر از امید. پر از سکوت. پر از اصل آدمی . 

خدایا شکر