بعضی چیزها را نمی شود انکار کرد. مثل طعم هندوانههایی که از مزرعه میچیدیم.در خنکای کپر چوبی مزرعه می نشستیم و گویی شیرینترین حس جهان میان تمام وجودمان جاری بود.
تابستان پر بود از بوی گلهای ریز و بنفش شبدر،تنهایی،کتاب، آب قنات قدیمی روستا و زمین های شالی. اعتقاد دارم زندگی نقاشی ذهن آدمی ست و تابستان و کودکی و آن بوم زیبایی که همیشه در تصور است را الانم می شود با خود داشت. هنوز هم از گل های یاس زرد کنار بلوار می شود لذت برد. باغچهی کوچک ریحان و جعفری داشت. میان باغچه کپر چوبی زد و با زندگی عاشقانه تا کرد.
امروز وسایل را آماده می کنم و فردا با دوستم میریم باغچه. تنهایی و سکوت باغچه کلی به دلم ذوق می آورد. دوستش دارم. مثل لینوکس عزیز، مثل موسقس ناب سنتی، مثل یوتیوب موزیک، مثل سوز دل علیرضا قربانی ،مثل پیاده روی های اول صبح . . .