حس میکنم میانهی آخرین تاریکی رو به روشنایی ایستاده ام. میدانم کمی پس از این، بالا آمدن خورشید خانم خواهد بود. با ابروهای بهم پیوسته. با سرمهی سیاه چشمهایش . و روز آغاز خواهد شد. تا پایان گیتی. امید خنکای پاییز است بر تابستان گرم تلاش . امید ریشه زده، کمی ساقه کرده و من چون دانه ی انبه به گلدانی کوچک کاشتهام.
به زودی بار خواهد داد .