روزهامون کمی سخت شده پسر. البته دارم پیش میبرمشون اما خب بهتره که از خیلی از چیزا فاکتور بگیریم.
امروز روی استاتوس واتسآپ یکی از دوستان تصویر پسرش رو توی آتلیه دیدم. راستش رو بخوای یه خورده دلم گرفت. من هنوز از تو و آبجیت عکس ندارم. اصلا هیچ جای خونه از شماها تصویری نیست. اما ایراد نداره بابا. اینروزا هم میگذره. در عوض احتمالا امروز با هم محافظ آیفونمون رو نصب میکنیم.
چشمهات هم رفت پشت ویترین و عینکی شدی. مثل خود من. ته دلم بخاطر نمرهی چشمت نگرانم. تمام تلاشم رو میکنم تا خوب زندگی کنی و خدایی تو هم مردی کن و کمتر آزارم بده.