گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

ما اومدیم


بنا به قولی که به خودمان داده بودیم و پیرو هماهنگی های صورت گرفته با دوستان خاص و غیرخاص و با توجه به اتمام یه کاری که برخی در جریان بودند ، بنده از همین تربیون اعلام می دارم که:
از راه دور اومدم چه پر غرور اومدم
فقط مونده هماهنگی های لازم با اوس کریم و گرفتن مکان و شغل مورد نظر.بنده مجدد از همین تریبون از تمامی افرادی که هی با خودشون و خودمون و اوس کریم و غیره رایزنی کردند تا ما بتونیم این شاخ غول را با موفقیت بشکونیم تشکر و قدردانی می شود.
و جدای از هرگونه مزاح امید که بتونم هماره پاسخگوی این همه حمایت شما خوبان باشم.

پلاستر و زندگی بنایی

بعضی از روزای تابستون که هوای شب ها ابری میشه و خوابیدن توی حیاط کمی تا قسمتی مایل به گرم وشرجی میشه،تصویر زیر اولین چیزیه که وقتی چشم هام رو باز می کنم می بینم.
خب همه  که مثل شما دوستان جان زیر کولری نیستند که :!:  :shock:
دلم براتون بگه که روز قبل برا پلاستر کردن یه ساختمونمون یه بنا گیر آوردیم در حد لالیگا.بنای مذکور هشت سال پیش عمل باز قلب انجام داده بود.پسر بزرگترش چند ماه بعد از این عمل معافیت از خدمت گرفته بود.این یعنی اینکه فاتحه ی پدر رو بخونید که بعد از این آدم بشو نیست.
اما پدر محترم یا همون بنای ما،به هرچی دکتر و آدم و طبیب و عطار و سفارش پزشکی هست یه میره ی بزرگ میگه و شروع می کنه به کار.الان هشت سال می گذره.دیروز ما چند نفری هر کاری می کردیم نمی تونستین به سرعت کار کردن اون ملات آماده کنیم.
بنای محترم ما بدنش رو نشونمون داد.از توی پاهاش رگ درآورده بودند و به قلبش پیوند زده بودند.سن این بنا هم نزدیک پنجاه و خورده ای بود.
خب اینا رو گفتم تا یه مقایسه ی کوچیک کنیم بین اراده ی آدم ها.یکی مثل خود من.یه سرماخوردگی رو اونقدر بزرگ می کنیم که نگو و نپرس.واقعا زندگی،نشاط و حتی دین رو باید از رفتار همچین آدمایی یاد گرفت.حالا تو برو فلان قدر پول بی زبون رو بریز توی حلق آدمای مفت خوری که هی میان و از انرژی مثبت و تفکر مثبت و راز  و این چرت و پرت ها می کنن توی اون مغزت.
بهش میگم اوستا تو با این همه کار سخت قلبت اذیتت نمی کنه؟ میگه آدم زنده باید کار کنه.میگه گاهی وقتا چرا اما چاره چیه.به خنده و با همون لحن بسیار شادش میگه تو میای یه پنچ تومنی بدی به من :mrgreen:
خب بی خیال.شماها هم برید سراغ همون سمینارها. :o

زیر نوشت:
- پلاستر یعنی صاف کردن سطوح مختلف دیوارهای آجری یا بلوکی با سیمان و ماسه.به زبان ساده تر همان سیمان کاری است :)
- ملات رو دیگه  اگه ندونین چیه یا دارین چسی میان یا اینکه خیلی …. هستین.

پروژه

تصمیم گرفتم که کار کوچیک رو به مدت ۲۰ روز انجامش بدم.توی این مدت هم از تجربه هام و حس هایی که دارم هی بنویسم.
توی این ۲۰ روز یه سری از کارهایی رو انجام میدم که همیشه دوست داشتم انجامشون بدم.
از امروز هم شروع شده.
خب فعلا.

پی نوشت:
- راستی آمار بازدید ها و آمار نظرات این وبلاگ به هیچ وجه جور در نمی آد.مگر اینکه تمامی بازدیدکننده ها شیرازی باشند :)

پروانگی

خداوندا سپاس که زندگی را دارم با چشمهای رنگی تو نقاشی می کنم.
زندگی فقط زمانی هجی می شود که آشپزخانه اش عطر امید دهد.
مثل همان انارهایی که توی آن پاییز شد امید ماندن و خوب بودن.
تکیه گاه بودن خیلی وقتها خودش شادی می آورد و اعتماد.
اعتماد به خودت.به اینکه نه،زندگی اونقدر ها هم که غر می زنن بدک نیست.
به قول سهراب خیلی چیزها هست.
یاد من هم باشد که قبل از جرم قصاص نکنم.
پیش از حادثه عزا نگیرم.
اصلا خوبی این آفرینش به همین سوختن و زایش هاست.

تا نابودی ای نباشد،تا دیواری پایین نیاید،تا من خیلی چیزها را از دست ندهم،هیچگاه آنی که باید نخواهم شد.