گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

فاطیمای پشه خور

چند روز پیش با استفاده از ترفند عالی پسردایی پشه های منزل را به هلاکت رساندیم.اما بخش عجیب ماجرا این بود که فاطمیا خانوم در حال خوردن اجساد پشه ها رویت شد. به هر حال مطمئنیم که بیش از سه تا رو خورده بود.گفتیم پست مربوط به این رویداد رو پس از اطمینان از زنده بودنش پابلیک کنیم.

پدر

همیشه همین حرف های تکراری بوده.

همیشه.از همون اولای همه چیز.

همیشه همین ترس از مردنت.

اینکه دست تو تنگه.تنگ بودن دست تو رو الان همه فهمیدن.

عزت نفست کجا رفت پس مرد؟

لای همان کفش های آباده ای که توی اون دبیرستان ابوذر بالشت خوابت بود؟

همیشه داشتنت سخت بود و گاهی نبودنت حتی آرزو.

حیف.هر چه بزرگ شدیم تو کوچکتر شدی.

خسته م.