گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

نیسان،پیکان بار،لایی کشی

در ادامه ی روزنگاره هایم باید به عرض برسانم که در چند روز اخیر با نیسان محترم آبی خاله پسر شهر را به نظاره نشستیم و خیابان ها را صفایی دادیم دو چندان.
در قسمت بار هم باقی مانده ی آخرین بار بود.خب مگه بزغاله ی بیچاره نباید بره دسشوری(!!!) :)
تجربه:توی خیابون به هیچ وجه با یک نیسان و مخصوصا آبی که اتاق هم داره شوخی نکنید.باور کنید دور زدن ها توی بریدگی ها حسابی سخته.بهشون حق بدید.
در ادامه ی استخر رفتن هایمان نیز دو تا از دوستان میخاستن ریق رحمت را سر بکشن.خب خوش شانس بودن دیگه.
داستان پیکان بار هم به نوعی ابراز قدردانی است.به قول یکی از دوستان در مقابل نیسان عزیز که توصیف شد،پورشه ای بوده برای خودش.لایی کشیدن باهاش آی حال میده.
رقابت طلبی:حاضرم من با یه پیکان بار و شما با هر سواری مدل بالا توی هر خیابون شیراز کورس بذارم :)

و باز هم شب های قدر که من هیچگاه قدرشناسش نبودم.باز هم علی(ع) و نهج البلاغه ای که توی قفسه ی کتابهایم دارد هی خاک می خورد.
امشب را هوای ما را هم داشته باشید.بگویید خیلی دنبال اون خودش می گردد.همان خود آن سالها.بگویید کمکم کند تا یادم بیاید کجا گم شدم.
بگویید توی این سال ها همه چیز را دیدم.