گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

نامه ای به دختر

سلام دخترم.امشب کمی حرص تو رو درآوردم.از بوسه های آبدار من متنفری!!و من برای اینکه بیشتر اذیتت کرده باشم هی آبدارترش می کردم.می دانی خانومکم مادر که بشوی درکم خواهی کرد.مادر که شوی می فهمی چه ذوق خنکی دارد اینکه بدانی تکه ای از وجودت پا گرفته،راه می رود،یاد میگیرد،حرف میزند،تصمیم میگیرد و گاهی هم مثل امشب تو لجبازی میکند!! الان کنارم خوابی.به بغل خوابیدی و صورت نازت رو گذاشتی روی بالشت دوست داشتی ات و یادت رفته تا بلوز سرخ کوچیکت رو دربیاری.دخترکم!تمام تلاشم این است که شرافت را به تو آموخته باشم.تا بکارت زنانه را فهمیده باشی.دخترم حرفهای آدم های اینروزا بیشتر از چشم هایشان سخن دارد تا دل هایشان.و چشم های امروزی بیشتر ساپورت تنگ و باسن تپل را می پسندد تا دل بی ریا و زنانه گی پاک را.تو تن پوشت حیا باشد و آزادی.یادت باشد حیا پوشیدنی نیست که مثل چادر پیرزن ها سر کنی و پز آن را بدهی.حیا را می شود با مینی ژوب فرح هم پوشید.حیا را می شود با رژلب دوست داشتنی ات زد.حیا میان وجود تو باید باشد.حیا شناسنامه پدری توست.حیا صبوری مادری توست.حیای تو،شرافت من است. زیبا باش دخترم و با حیا.

حیای زنانه

امروز توی یه دور برگردون به چراغ زدن های دور یه رنو توجه نکردم و سریع دور زدم.موقعی که اون رنو از کنارم داشت رد میشد دوتا خانوم رو دیدم که نفر کنار راننده داره با دستان لطیفشون به من بیلاخ نشون میده.خیلی فکر کردم که چی میشه در جواب گفت اما به این نتیجه رسیدم که حیای یک زن مثل شرف یک مرد می مونه و توی جامعه ای که چنین رفتارهای ساختار شکن فقط بی حیایی رو نشون میده،بحث نتیجه ای جز بی شرفی نخواهد داشت.

وقتی زنی جوهره خودش رو  از دست داده دیگه چیزی نمونده که متذکر شه.