گاه‌نوشت‌های یک زریر

روزه سکوت

باز یادم رفت که باید کمتر حرف بزنم. دوباره فراموشم شد که هر کسی محرم نیست. اینکه آدم‌ها از خوشبختی ما ناراحت میشن و از عذاب و گلایه‌مندی ما سرخوش. همچنان یادم رفت که همیشه تنهاییم. اینکه خوشبختی قراری‌ست میان من و خودم. دوباره شروع میکنم. هر لحظه سعی میکنم یادم باشه. و این میان صبور باید بود. 

خوشبختی

خوشبختی چیز جالبی است.فقط کافی است چشم هایت را ببندی و آرام بگویی مهم نیست.