گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

pause

کاش می شد زندگی را pause کرد،خوب خوابید و باز play کنی.


پ.ن:خیلی خستم.

به امیرحافظ

امشب اونقدر زجرم دادی که از ته دل آرزو کردم کاش اصلا نبودی.

فهم

یکی از بزرگترین زجرهای زندگی همینه که اطرافیات نفهمن چی میگی.نفهمن چی میخای.

بشینن کنار چند تا زغال نیمه روشن هی از بزرگمردی های نداشته شون بگن.هی از عقل و شعور نداشته شون.

یکی از بزرگترین زجرهای زندگی همینه.نفهمی عذاب قبر زندگی ت میشه.

دلم به حال خودم می سوزه.